Rover
معاونت کل سایت
پرسنل مدیریت
معاونت کل سایت
مدیریت تالار
حفاظت انجمن
نویسنده حرفهای
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کاربر فعال انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
- تاریخ ثبتنام
- 2023-12-15
- نوشتهها
- 1,376
- لایکها
- 8,141
- امتیازها
- 100
- کیف پول من
- 311,437
- Points
- 1,778
- سطح
-
- حرفهای
« ساعت ۰۱:۵۲ به وقت تک رمان! »
- خب، اینم از این! میکروفون رو برداشتی؟
+ اهم... چیزه... نمیدونم کجا انداختمش... .
- هوف! لای اون لباسات رو ببین، و جعبههای پیتزا؛ زودباش دیگه!
+ خیلی خب، خیلی خب! باید یه جایی همینطرفها باشه... .
- فقط دو هفته نبودم؛ ببین چه افتضاحی شده!
+ ایناهاش!
- یقهات رو درست کن، خدای من!
+ مگه من میخوام بشینم روی صندلی؟ ای بابا عجب گیری کردیما! بریم آقا بریم... .
.
.
.
.
خانواده بزرگ تک رمان، سلام!
ما برگشتیم با دومین دوره از چالش مصاحبه با کارکترهای آثار در حال تایپ انجمن. توی این فصل از برنامه، سورپرایز ویژهای داریم که مطمئناً ازش خوشتون میاد!
جا داره که بگم تنظیم این مجموعه با همکاری مشترک کادر مصاحبه تک رمان و تیم NNG صورت گرفته؛ پس منتظر ریاکتهای پرانرژیتون هستیم!
برای شنیدن قسمت هفتم مصاحبه از رمان کاراکال به قلم Richette کافیه که روی لینک زیر کلیک کنید.
« مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال - میگل سانچز »
فراموش نکنید که شما دوستان میتونید آثار بیشتری از تیم گویندگی NNG رو در اپلیکیشن روبیکا، ت*ل*گرام و اینستاگرام با آیدی NNG_WOS دنبال کنید!
#مصاحبه_با_کارکتر
#انجمن_تک_رمان
#تیم_گویندگی_NNG
#مصاحبه_صوتی_کاراکال
« متن مصاحبه »
+ خب، دوستداران کتاب و اهل قلم تکرمانی، به هفتمین قسمت از ویژه برنامه به وقت مصاحبه، با محوریت گفتگو با کارکترهای آثار در حال تایپ انجمن، خوش اومدین! مطمئنم که خیلیهاتون، مهمون افتخاری این هفته رو میشناسید و اسمش رو بارها شنیدید. ( بهش قول دادم که خیلی شلوغش نکنم ( خنده )) اون کسی نیست به جز میگل سانچز، یکی از پرحاشیهترین شخصیتهای رمان کاراکال!
***
+ میگل؟ خیلی خوشحالم که اینجایی.
- جداً؟ فکر میکردم برعکس باشه چون حالا باید قسمتهای قبلیت رو بریزی دور!
+ ( خنده ) حالا میفهمم که دومینیکا درمورد چی حرف میزد.
- منظورت همون کاریزمای عجیب و غریبه؟ خب، اغلب دخترها درموردش حرف میزنن! ( چشمک )
+ پرانرژیتر از چیزی هستی که تصور میکردم. حالا نمیخوای خودت رو به مخاطبها معرفی کنی؟
- خودت گفتی که اونها بارها اسمم رو شنیدن. همینقدر کافی نیست؟
+ ( خنده ) خیلی خب! تو یه نجیبزادهای، درسته؟
- بستگی داره که چقدر بتونم باهاش پز بدم! خب میدونی، من که پسر تزار نیستم.
+ اما اسمش رو داری؛ آلکسی!
- حدس بزن که چند نفر من رو به این اسم لعنتی میشناسن!
+ این عجیبه میگل؛ تو هیچوقت دلت نمیخواد از خانواده مادریت حرفی بزنی و انگار از این قسمت از هویتت، متنفری!
- مطمئناً دلایلش اونقدر زیاد هست که نخوای بشنوی.
+ ظاهراً از مرموز بودن خوشت میاد.
- موضوع اینه که اینطوری کارها راحتتر پیش میره؛ ( پوزخند ) دیگه چه اهمیتی داره که من خوشم بیاد یا نه؟
+ خیلی از مخاطبها دوست دارن بدونن که چرا جاهایی که میتونستی کسی رو نکشی، ریسک نکردی و به کارت ادامه دادی؟ یه جورایی به خاطرش منفور هم شدی.
- ( خنده ) من ترجیح میدم که منفور باشم، نه احمق! توی این کار هیچوقت نمیتونین تضمین کنین که یکی از همین نجاتیافتهها، قاتل جونتون نشه و من هم آدمی نیستم که دنبال دردسر بگرده.
+ به نظر میاد که مشکلی هم با این مسئله نداری.
- ( نیشخند ) خب اگه طرف درست رو انتخاب کنی، دیگه قاتل به حساب نمیای؛ چی بهتر از این که یه قهرمان ملی باشی؟
+ نمیتونم باور کنم که به این چیزا اهمیت میدی!
- من از توی چشم بودن بدم نمیاد، خانوم.
+ ولی طبق گفتههای دومینیکا، تو هیچ تعلق خاطری به کشورت نداری!
- ( خنده ) اوه! اون دختر با عذاب وجدان نصفه و نیمهاش آدم رو کلافه میکنه!
+ شما دوتا سر این موضوع خیلی باهم بحث میکنید.
- هممم. دینکا استعداد عجیبی توی این کار داره.
+ چرا از اول سراغش رفتی؟
- من برای کارهام دنبال دلیل خاصی نمیگردم.
+ میخوای وانمود کنی که همهچی اتفاقیه؟
- دیگه واسش خیلی دیر شده.
+ اما حالا تو یهجورایی برادرخوندهاش محسوب میشی، هوم؟
- نمیدونستم توی این برنامه جوک هم برامون تعریف میکنین!
+ ( خنده ) نگران بودم که پای عشق و عاشقی رو بکشی وسط!
- عشق خطرناکه خانوم!
+ چرا این رو میگی؟
- چون باعث میشه از چیزهای خطرناک نترسی!
+ چیزی هست که تو ازش بترسی؟
- خب معلومه؛ دومینیکا! ( قهقهه )
+ ( خنده ) با این محافظهکار بودنت، بیشتر باید از «مرگ» میترسیدی.
- واقعاً؟! اما من کلی آدم بیمصرف دیدم که مردن؛ اگه اونها میتونن این کار رو کنن، چرا من نتونم از پسش بربیام؟
+ باید اعتراف کنم که استدلال جالبی از مرگ داری. حالا منطقیتر میشه که چطور توی اسپتسناز دووم آوردی. ( مکث ) خب، بگو ببینم میگل، نظرت درمورد کارهایی که نیکا برای نجاتت انجام داد، چیه؟
- من واقعاً جا خوردم! خیلی کم پیش میاد که چنین اتفاقی واسم بیفته، اونجا هیچی طبق برنامه پیش نرفته بود و خب... اون دیوونهست! میدونی... .
+ معلومه که خیلی تحت تاثیرش قرار گرفتی.
- دیگه کارم از این حرفها گذشته.
+ تو واقعاً بهش اهمیت میدی.
- مهم نیست که اسمش رو چی بذاری.
+ تو بهش چی میگی؟
- من میگم که درد مشترک آدمها رو به هم نزدیک میکنه.
+ منظورت از درد مشترک چیه؟
- ( خنده ) هاه! پس استعداد تجزیه و تحلیلت کجا رفته؟
+ نمیتونیم مطمئن باشیم که همهی مخاطبها این استعداد رو داشته باشن.
- نمیتونم باهات مخالفت کنم.
+ پس حالا چطوره بهش جواب بدی؟
- خب... مطمئناً دردمون پول نیست!
+ هوف! سوال پرسیدن از تو کار سختیه میگل.
- ( خنده )
+ به عنوان آخرین سوال، بهمون بگو که تا حالا از این نوع زندگی کردن خسته شدی؟
- اوهوم؛ هرروز خستهتر از دیروز میشم. من تا حالا به هر نحوی که تونستم، زنده موندم و چیزهای زیادی رو از دست دادم. نمیدونم با این اوصاف، زندگی کردنم خبر خوبیه یا بد؟!
+ من فقط میتونم بهت بگم که حضورت توی کاراکال، واقعاً خبر خوبیه!
- ( خنده ) شاید.
+ خیلی خب! ممنونم که دعوتم رو قبول کردی و خیلی دقیق به همه سوالات جواب دادی! حرف آخری برامون داری میگل؟
- تا همینجا هم زیادهروی کردم رفیق!
***
+ ( خنده ) خب! همراههای عزیز تک رمان، ظاهرا به پایان این قسمت از برنامه رسیدیم. جا داره که تشکر ویژهای بکنم از گروه ان.ان.جی برای ست کردن این مصاحبه. تاپیک این قسمت از برنامه تا یک هفته برای تمام اعضای انجمن بازه و میتونین نظرات خودتون رو درمورد قسمت هفتم ویژه برنامه « به وقت مصاحبه » با ما به اشتراک بذارید. تا قسمت بعدی مصاحبه، خدانگهدارتون!
- خب، اینم از این! میکروفون رو برداشتی؟
+ اهم... چیزه... نمیدونم کجا انداختمش... .
- هوف! لای اون لباسات رو ببین، و جعبههای پیتزا؛ زودباش دیگه!
+ خیلی خب، خیلی خب! باید یه جایی همینطرفها باشه... .
- فقط دو هفته نبودم؛ ببین چه افتضاحی شده!
+ ایناهاش!
- یقهات رو درست کن، خدای من!
+ مگه من میخوام بشینم روی صندلی؟ ای بابا عجب گیری کردیما! بریم آقا بریم... .
.
.
.
.
خانواده بزرگ تک رمان، سلام!
ما برگشتیم با دومین دوره از چالش مصاحبه با کارکترهای آثار در حال تایپ انجمن. توی این فصل از برنامه، سورپرایز ویژهای داریم که مطمئناً ازش خوشتون میاد!
جا داره که بگم تنظیم این مجموعه با همکاری مشترک کادر مصاحبه تک رمان و تیم NNG صورت گرفته؛ پس منتظر ریاکتهای پرانرژیتون هستیم!
برای شنیدن قسمت هفتم مصاحبه از رمان کاراکال به قلم Richette کافیه که روی لینک زیر کلیک کنید.
« مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال - میگل سانچز »
فراموش نکنید که شما دوستان میتونید آثار بیشتری از تیم گویندگی NNG رو در اپلیکیشن روبیکا، ت*ل*گرام و اینستاگرام با آیدی NNG_WOS دنبال کنید!
#مصاحبه_با_کارکتر
#انجمن_تک_رمان
#تیم_گویندگی_NNG
#مصاحبه_صوتی_کاراکال
« متن مصاحبه »
+ خب، دوستداران کتاب و اهل قلم تکرمانی، به هفتمین قسمت از ویژه برنامه به وقت مصاحبه، با محوریت گفتگو با کارکترهای آثار در حال تایپ انجمن، خوش اومدین! مطمئنم که خیلیهاتون، مهمون افتخاری این هفته رو میشناسید و اسمش رو بارها شنیدید. ( بهش قول دادم که خیلی شلوغش نکنم ( خنده )) اون کسی نیست به جز میگل سانچز، یکی از پرحاشیهترین شخصیتهای رمان کاراکال!
***
+ میگل؟ خیلی خوشحالم که اینجایی.
- جداً؟ فکر میکردم برعکس باشه چون حالا باید قسمتهای قبلیت رو بریزی دور!
+ ( خنده ) حالا میفهمم که دومینیکا درمورد چی حرف میزد.
- منظورت همون کاریزمای عجیب و غریبه؟ خب، اغلب دخترها درموردش حرف میزنن! ( چشمک )
+ پرانرژیتر از چیزی هستی که تصور میکردم. حالا نمیخوای خودت رو به مخاطبها معرفی کنی؟
- خودت گفتی که اونها بارها اسمم رو شنیدن. همینقدر کافی نیست؟
+ ( خنده ) خیلی خب! تو یه نجیبزادهای، درسته؟
- بستگی داره که چقدر بتونم باهاش پز بدم! خب میدونی، من که پسر تزار نیستم.
+ اما اسمش رو داری؛ آلکسی!
- حدس بزن که چند نفر من رو به این اسم لعنتی میشناسن!
+ این عجیبه میگل؛ تو هیچوقت دلت نمیخواد از خانواده مادریت حرفی بزنی و انگار از این قسمت از هویتت، متنفری!
- مطمئناً دلایلش اونقدر زیاد هست که نخوای بشنوی.
+ ظاهراً از مرموز بودن خوشت میاد.
- موضوع اینه که اینطوری کارها راحتتر پیش میره؛ ( پوزخند ) دیگه چه اهمیتی داره که من خوشم بیاد یا نه؟
+ خیلی از مخاطبها دوست دارن بدونن که چرا جاهایی که میتونستی کسی رو نکشی، ریسک نکردی و به کارت ادامه دادی؟ یه جورایی به خاطرش منفور هم شدی.
- ( خنده ) من ترجیح میدم که منفور باشم، نه احمق! توی این کار هیچوقت نمیتونین تضمین کنین که یکی از همین نجاتیافتهها، قاتل جونتون نشه و من هم آدمی نیستم که دنبال دردسر بگرده.
+ به نظر میاد که مشکلی هم با این مسئله نداری.
- ( نیشخند ) خب اگه طرف درست رو انتخاب کنی، دیگه قاتل به حساب نمیای؛ چی بهتر از این که یه قهرمان ملی باشی؟
+ نمیتونم باور کنم که به این چیزا اهمیت میدی!
- من از توی چشم بودن بدم نمیاد، خانوم.
+ ولی طبق گفتههای دومینیکا، تو هیچ تعلق خاطری به کشورت نداری!
- ( خنده ) اوه! اون دختر با عذاب وجدان نصفه و نیمهاش آدم رو کلافه میکنه!
+ شما دوتا سر این موضوع خیلی باهم بحث میکنید.
- هممم. دینکا استعداد عجیبی توی این کار داره.
+ چرا از اول سراغش رفتی؟
- من برای کارهام دنبال دلیل خاصی نمیگردم.
+ میخوای وانمود کنی که همهچی اتفاقیه؟
- دیگه واسش خیلی دیر شده.
+ اما حالا تو یهجورایی برادرخوندهاش محسوب میشی، هوم؟
- نمیدونستم توی این برنامه جوک هم برامون تعریف میکنین!
+ ( خنده ) نگران بودم که پای عشق و عاشقی رو بکشی وسط!
- عشق خطرناکه خانوم!
+ چرا این رو میگی؟
- چون باعث میشه از چیزهای خطرناک نترسی!
+ چیزی هست که تو ازش بترسی؟
- خب معلومه؛ دومینیکا! ( قهقهه )
+ ( خنده ) با این محافظهکار بودنت، بیشتر باید از «مرگ» میترسیدی.
- واقعاً؟! اما من کلی آدم بیمصرف دیدم که مردن؛ اگه اونها میتونن این کار رو کنن، چرا من نتونم از پسش بربیام؟
+ باید اعتراف کنم که استدلال جالبی از مرگ داری. حالا منطقیتر میشه که چطور توی اسپتسناز دووم آوردی. ( مکث ) خب، بگو ببینم میگل، نظرت درمورد کارهایی که نیکا برای نجاتت انجام داد، چیه؟
- من واقعاً جا خوردم! خیلی کم پیش میاد که چنین اتفاقی واسم بیفته، اونجا هیچی طبق برنامه پیش نرفته بود و خب... اون دیوونهست! میدونی... .
+ معلومه که خیلی تحت تاثیرش قرار گرفتی.
- دیگه کارم از این حرفها گذشته.
+ تو واقعاً بهش اهمیت میدی.
- مهم نیست که اسمش رو چی بذاری.
+ تو بهش چی میگی؟
- من میگم که درد مشترک آدمها رو به هم نزدیک میکنه.
+ منظورت از درد مشترک چیه؟
- ( خنده ) هاه! پس استعداد تجزیه و تحلیلت کجا رفته؟
+ نمیتونیم مطمئن باشیم که همهی مخاطبها این استعداد رو داشته باشن.
- نمیتونم باهات مخالفت کنم.
+ پس حالا چطوره بهش جواب بدی؟
- خب... مطمئناً دردمون پول نیست!
+ هوف! سوال پرسیدن از تو کار سختیه میگل.
- ( خنده )
+ به عنوان آخرین سوال، بهمون بگو که تا حالا از این نوع زندگی کردن خسته شدی؟
- اوهوم؛ هرروز خستهتر از دیروز میشم. من تا حالا به هر نحوی که تونستم، زنده موندم و چیزهای زیادی رو از دست دادم. نمیدونم با این اوصاف، زندگی کردنم خبر خوبیه یا بد؟!
+ من فقط میتونم بهت بگم که حضورت توی کاراکال، واقعاً خبر خوبیه!
- ( خنده ) شاید.
+ خیلی خب! ممنونم که دعوتم رو قبول کردی و خیلی دقیق به همه سوالات جواب دادی! حرف آخری برامون داری میگل؟
- تا همینجا هم زیادهروی کردم رفیق!
***
+ ( خنده ) خب! همراههای عزیز تک رمان، ظاهرا به پایان این قسمت از برنامه رسیدیم. جا داره که تشکر ویژهای بکنم از گروه ان.ان.جی برای ست کردن این مصاحبه. تاپیک این قسمت از برنامه تا یک هفته برای تمام اعضای انجمن بازه و میتونین نظرات خودتون رو درمورد قسمت هفتم ویژه برنامه « به وقت مصاحبه » با ما به اشتراک بذارید. تا قسمت بعدی مصاحبه، خدانگهدارتون!
آخرین ویرایش: